جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۸۹

خدا و اسلام – بخش دوّم


خدا مرض که ندارد، دارد؟ اوکه میدانست انسانها به خاطر خدا های رنگارنگ،  یکدیگر را تخطئه کرده حتّی خواهند کشت، چرا چندین چهرهٔ مختلف از خود نشان داده، و هر چند صد یا هزار سال قانون‌های جدید برای رستگاری بشر فرستاده است؟ اگر نمیدانست مردم همدیگر را (برای حرف‌های آسمانی او) خواهند کشت، پس همه چیز را نمیداند، و تمام کتاب‌های آسمانی دروغند. 
اگر میدانست، با این کشت و کشتار‌ها چه حکمت خدا گونهٔ یی را دنبال میکند؟ لذت میبرد؟ زجر میکشد؟ اگر لذت میبرد، که دیوانه است، و اگر زجر میکشد،  پس سادیسم دارد؟ اگر هیچ احساسی‌ ندارد، دست خمینی را از پشت بسته است؟  نه، نه، و هزار بار نه. نتیجه یی که عقل ناقص من به آن رسیده، اینست که اگر نیرو و پدیده یی به عظمت خدا هست که همیشه، از بی‌ نهایت، پیش از آفرینش گیتی‌، در جایی‌ که نبوده، تنها و با فرشتگان بوده، بعد یا حو صله‌اش سر رفته، یا به بدلیلی که من نباید بدانم، توانسته با اشاره ابرویی کهکشان‌ها را بیا فریند و گردش آنها را بدور یکدیگر تنظیم، و از خاک یک انسان درست کند….چنین نیرو یی نیازی به واسطه (پیامبر) ندارد که او را به مخلوقش بشناساند، خود او از عهدهٔ این کار بر می‌‌آید. اصلا میتوانست بشر را با یک سیم کشی ساده، اینور و آن ور کردن دو سه تا سلول، با شناخت خودکارو اتوماتیک  خدا (بیلت این) خلق کند. آن وقت مجبور نمی شد -بباور ۲ میلیارد مسیحی-  پسر خودعیسی مسیح را برای هدایت کلیمی‌ها بفرستد که آنها هم  با به صلیب کشیدن پسرش مزدش را کف دستش بگذارند...….پس فهمیدیم چرا بنی اسراییل قومی بر گزیده اند….....به قول آمریکا یی‌ها : این واقعا قابل فهم و منطقی است
That, really makes sense

خوب حالا بگوئیم دلش خواست، تصمیم گرفت بشر را چموش و عاصی‌، بدون شناختی‌ از آفریننده بسازد. و لازم دانست، نه اینکه نیاز داشت که بشر حتما او را بشناسد (من اینرا هم نمیفهمم که چرا). باز هم فرض کنیم تصمیم گرفت این کار مهم را به یکی از مخلوقاتش بسپارد. وقتی میخواست کسی‌ را بفرستد، یا همین جا  مامور کند، یکنفر بس بود. چرا که بیشتر از یکنفر، چنان که افتد و دانی، انسان‌ها را به جان یکدیگر می‌‌اندازد، و این شایسته یک آفریدگار مهربان نیست. چنان قدرت عظیمی‌، میتواند با یک نفر و یک کتاب عظمت خود را به بشر نشان بدهد. اوّلین کتاب او میتوانست بهترین او و خود شاهکار دیگری باشد. کتابی که از شگفتیهای آسمان و اتم، نورُن‌ها و مواد شیمیا یی حیرت انگیز مغز حیوانات، عظمت اقیانوس‌ها و راز پنهانشان، نسبیت فضا و زمان، ایستگاه و سفینه‌های فضا یی، میکرب ایدز، آخوند، سرطان و چیز‌ها یی که ما هنوز ندیده و نشناخته ایم سخن میگفت. نه اینکه بگوید: بنام -خودم– خدا که بخشنده و مهر بان است. به درخت زیتون قسم که من خدای بزرگ هستم. خدا در شش روز دنیا را آفرید. شما باید او را بپرستید چون همه چیز را میداند  (سوم شخص). و ما به هر کس هر چه خواستیم دادیم (دوّم شخص جمع) ، و تمام نعمت‌ها از خداست. مال یتیم را نخورید، به زنها یتان غذا بدهید و ازشان مواظبت کنید. زنهای شما کشتزار شما هستند، و اگر نافرمانی کردند آنها را بزنید (قرآن)، اگر براه خطا رفتند سنگسار کنید (تورات). اگر چهار تا زن کمتان بود، از برده ها(کنیز) عقد کنید و کام بگیرید و آنها که حرف خدا را باور نکنند عذاب دائم و آتش جهنم انتظارشان را میکشد و خدا بزرگتر از آست که فکرش را بکنید،  مگر ندیدید آنهایی که روز شنبه ماهی‌ گرفتند چه بسرشان آمد، همگی میمون شدند، پس بترسید از خشم خدا که قهار است. ای رسول، خدا دنیا را برای تو ساخت، پس ناراحت نباش که زن پسر خوانده  خود را به زنی‌ گرفتی….از این حرف‌ها من به عظمت خدا پی‌ نمیبرم سهل است، بلکه تعجّب می‌کنم، و چندشم می‌‌آید.  این حرفها، و خیلی‌ بهترش را منهم میتوانم بگویم که: به درخت توت (که خوش مزه تر از زیتون است) قسم که حرف‌های من بهتر از حرف‌های خداست. همدیگر یا حتّی حیوانها را به خاطر من نکشید. یک زن بیشتر نگیرید و به او وفا دار باشید. برده داری توحش است. اگر زنتان به راه بد رفت، او را ببخشید و رهایش کنید. دست دزد را قطع نکنید، به او نان و آب بدهید. تمام آخوند‌ها یا دزد یا دروغ گویند، یا هر دو. هیچ انسانی حتّی اگر امام باشد،  نمیتواند هزار سال در چاه یا هیچ جای دیگری زنده بماند.  برای مردن کسی‌ که او را ندیده اید، گریه نکنید، تو سر خود نزنید. سعی‌ کنید بهترین، شاد‌ترین زندگی‌ را از راه راست تو همین دنیا داشته باشید. بدی نکنید که به خودتان بر نگردد. از من نترسید، لو لو که نیستم! وقتی‌ مردید من چیزی را گارانتی نمیکنم. شکمتان را الکی صابون نزنید. فکر نکنید اگر برای من خودتان را هلاک کنید شما را به بهشت میبرم. شاید بهشتی در کار نباشد. اصلا میخواهم شما را سورپریز کنم. برای من ابدا فرق نمیکند مرا دوست داشته باشید یا نه، کاری به کار من نداشته باشید، اصلا شتر دیدی، ندیدی، به خودتان بپردازید، و الاسلام
به دلیل چیز‌ها یی که گفتم، من فکر می‌کنم هیچ کس از طرف خدا ،  یا هیچ کتابی از آ سمان  بزمین نیامده است.  تمام صفاتی که در این کتابها به خدا نسبت داده شده صفات انسانی است. مهربان، بخشنده، توانا، عصبانی، راضی‌ و خو شحال، مایوس و خشمگین.  تمام وعده و تهدید‌های این کتاب‌ها هم باب طبع و مناسب حال و رفتار مردمی سر زمینی  است که در آن فردی ادعای پیغمبری کرده است، و آن وعده و تهدید‌ها هم در خور آفریدگاری نیرومند، بخشنده و مهربان نیستند.
در مورد تکامل مذاهب و اینکه هر مذهبی مکمل قبلی است نیز، من توی بوکساوات می‌‌افتم. اگر قطع کردن دست و پای یک انسان، در آوردن چشم او از حدقه در این دنیا، چشمه و رود های چسبناک  شیر و عسل، قول توهین آمیز و  چندش آور دادن  حوری و غلمان به مرد‌های مؤمن مسلمان در بهشت، سوزاندن پوست میلیارد ها انسان تا گوشت، و دوباره سوزاندن و سوزاندن در جهنم، نشانه  تکامل اسلام نسبت به مسیحیت است، من عطای این تکامل را به لقایش می‌‌بخشم.   نمیتوانم بپذیرم که خدا یک انسان، فرزند و آفریده خودش را به جرم اینکه او را نشناخته و باور نکرده، یا از آن بد تر، مثلا  خدای شمارهٔ یک میترا (۱۲۰۰ سال پیش از مسیح‌)  را باور کرده و خدای شمارهٔ ۴ مسیح را نه، به جای وحشتناکی مانند جهنم میبرد، پوستش را میسوزاند، و این شکنجه را تا همیشه ادامه میدهد. خدا پدر هیتلر و استالین را بیامرزد! آیا هیچ پدر یا مادر مهربانی میتواند حتّی یک انگشت فرزند خود را قطع کند؟ مگر نه اینست که محبت خدا  به وسعت دریا‌ها و بخشش او به ژرفای آسمان است؟ رودخانه شیر و عسل بهشت، حوری و غلمان برای مسلمانان مؤمن که زهد و تقوی پیشه کرده، دل از دنیا و لذائذ دنیوی بریده، و همزمان  چهار تا زن بیشتر نگرفته اند، هم اگر بیشتر از جهنم مسخره نباشد، کمتر نیست. 

ما در اینجا خاک پای باده و معشوق / نا‌ ممان می‌‌خوار گان رانده رسوا
تو در آن دنیا می‌‌و معشوق می‌‌بخشی/ موء منان بی‌ گناه پارسا خو را

میرسم به اینکه اگر اعراب و  اسلام ایران را تسخیر نکرده بودند…… من به این مو ضوع (شکست از اعراب) خیلی‌ فکر کرده به این نتیجه رسیده‌ام که یک-با احتمال قوی توده مردم ایران از دست آخوند‌های زرتشتی جانشان به لب رسیده بود و راه را تا حدی برای چاقو کش‌های عرب هموار کرده اند، وگر نه تصور شکست آن امپرا توری بزرگ از یک مشت دزد پا برهنه بعید میبود. و دوّم اینکه شاید ایرانیان که متمدن بودند و خو یی پاک و مهربان داشتند، در برابر اعراب بیابان نشین گرسنه و تشنهٔ که حرص غارت و یغما مردمیت را ازشان سلب کرده بود، غافلگیر شده اند. هر چه بوده، واضح است که اعراب با انگیزه یی قویتر بهتر جنگیده اند.  با خودمان که نباید تعارف بکنیم، بزرگترین نیروی متحرک اعراب در حمله به ایران، نه تبلیغ خدایشان و نه ترویج اسلام، بلکه غارت و چپاول بود. این مزن هر دمِ اسلام و پرچم خدا را امروز هم در میهنمان می‌‌بینیم. کسی‌ که براستی بخواهد مردمی را به راه خدا ببرد، با شمشیر نمی آید،  سر نمیبرد، به زنان و کودکان تجاوز نمیکند، کتاب خانه آتش نمیزند….. خدائی که در راه رسیدن به او اینهمه زشتی و پلید صفتی را باید متحمّل شد، برای در کوزه خوب است. مگر اهورا مزدای ایرانیان خدائی یکتا نبود؟ او از الله چه کمتر داشت؟ چون دست و پا قطع نمیکرد،  چون زن را گرامی و برابر با مرد میشمرد، انسان را سنگسار و کور نمیکرد، و بعد ۲۸۰۰ دفعه نمیگفت من بزرگ، دانا، مهربان و بخشنده ام، خدای  خوبی‌ نبود؟ به تکامل نرسیده بود؟  ما همه میدانیم که اعراب به ایرانی‌‌ها طی‌ قرون متوالی خیلی‌ ستم کردند، ولی بمرور زمان فراموش کرده، براحتی از آن میگذریم یا در قفای اندیشه مان پنهانش می‌کنیم. امروز تاریخ بما این اکازیون را داده که با اندوخته یی از دانش به جنگ با اهریمن، جنگ با دروغ و خرافات برویم و هر چیزی را که با خرد  ما همخوانی ندارد، دست کم زیر پرسش ببریم. مرد بزرگی گفته است، ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن است

هیچ نظری موجود نیست: