که آید بر این پادشاهی گزند | چنین است پرگار چرخ بلند |
ز دانائی و شرم بی بهرگان | از این مار خوار اهرمن چهرگان |
نه هوش و نه دانش، نه نام و نه ننگ | از این زاغ ساران بی آب و رنگ |
همی داد خواهند گیتی به باد | نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد |
چو گردون گردان کند دشمنی | که زود آید این روز اهریمنی |
فرومایه را بخت گردد بلند | شود خوار هر کس بود ارجمند |
گزند آشکارا و خوبی نهان | پراکنده گردد بدی در جهان |
پدید آید و زشت پتیا ره ای | به هر گوشه ای در، ستمکاره ای |
ز ما بخت فرخ بخواهد برید | نشان شب تیره آید پدید |
******* | |
کز اختر همه تازیان راست بهر | نه تخت و نه دیهیم بینی، نه شهر |
******* | |
نه گوهر نه افسر نه رخشان در فش | نه تخت و نه تاج و نه زرینه کفش |
******* | |
گرامی شود کژی و کا ستی | ز پیمان بگردند و از راستی |
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی | پیاده شود مردم رزم جوی |
نژاد و بزرگی نیاید به بر | کشا ورز و جنگی شود بی هنر |
ز نفرین ندانند باز آفرین | رباید همی این از آن، آن از این |
******* | |
نژادی پدید آید اندر میان | ز دهقان و از ترک و از تازیان |
سخن ها بکردار بازی بود | نه دهقان نه ترک و نه تازی بود |
به کوشش ز هر گونه سازند وام | نه جشن ونه رامش نه گوهره نام |
بجویند و دین اندر آرند پیش | زیان کسان از پی سود خویش |
شود روزگار بد آ راسته |
دوشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۹
ج. اسلامی هزار سال قبل پیش بینی شده بود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر