جمعه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۱

چهارشنبه سوری



ببین شب ها چه تاریک است زیر پرچم الله          ببین مردم چه بدبخت و تهی دستند حافظ جان

  همان اهریمن است الله و من در آن ندارم شک      گواهم ایزد و ایرانیان هستند حافظ جان

فکر کنید من یک آتش پرست هستم. چه احساسی به شما دست می دهد؟ چی به فکرتان می رسد؟
فعلا این بماند
اول بگویم که من با عربها هیچ دشمنی ندارم.  مخصوصا بعد از وقایعی که در مصر و سوریه دیدیم و می بینیم،  احترامم به آنها بیشتر شده است
ولی میخواهم فریاد بزنم، داد بزنم، گریه کنم که این ( ادبیات کم کم ارتقا پیدا می کند) بی ناموس های دروغگو که میهن مارا اشغال کرده اند، آنقدر بی شرف و حرام زاده هستند که توان دیدن چند ساعت شادی ما را هم ندارند.
گُه بگیرد
شما را که می خواهید ما در غم بمیریم. نشان به این نشان که اگر ده ماه از دوازده ماه سال را عزا بگیریم، سینه و قمه بزنیم و گریه و شیون کنیم، جیکتان در نمی آید. ولی آب بازی کردن و خند ید ن صد تا جوان در پارک قبیح است، اسلام را به خطر می اندازد. چهارشنبه سوری هم کاری احمقانه است. روضه و گریه خوب است. گریه با صدای بلند

خوب، حالا، هم میهن های عزیز مسلمان،  ما چه بگوییم به این آقایان، قربون صدقه شان بریم؟ چه جور بگوییم که تلخ، تلختر نشود؟ یک تکه خاک آزاد می خواهیم که پاک باشد. پاک از انگل. که توی کوچه ای که بوی گِل میدهد، بتۀ ای از آتش درست کنیم و با خنده و شادی از رویش بپریم. از این روشن و صاف تر میشود گفت؟  اگر این کار ما حتی ریشۀ چینی هم داشته باشد، چیزی است که مارا شاد می کند و میخنداند و برای همین است که رهایش نکرده ایم.  از دید من، اگر دشمنی فطری با ایران و ایران نباشد، نهایت فرصت طلبی و دغل بازی است که بعضی ها  وقتی چهارشنبه سوری نزدیک می شود، موقعیت را مناسب دیده و پرچم بشر دوستی و مهربانی نسبت به اعراب و شیعه بودن ایرانی ها را بالا می برند. خوب، اولی را  تحمل می کنیم، چون با انسانیت همخوانی دارد. ولی دومی، اتفاقا همان چیزی است که ما را دویست سیصد سال عقب تر از دنیای آزاد و متمدن نگاه داشته است. پرچمتان را بزمین بیاندازید.  به مسلمان و شیعه بودنتان افتخار نکنید، یا بگوئید کجای این فرهنگ پوسیدۀ زن ستیز خشن که ،حتی برای برخی از اعراب آنزمان مانند عموی محمد (که بزرگش کرده بود) قابل هضم نبود، برای ایرانی امروز افتخار آفرین است؟
الله ی که ضربدری دست و پای کافر را بوسیلۀ چاقوکشانش قطع می کند، یا پیامبر 50 ساله اش که به دختری 8/9 ساله آویزان می شد؟
وقتی یک ایرانی تحصیل کرده می گوید که من مسلمان شیعه هستم، همان احساس بمن دست میدهد، که او از آتش پرست بودن من دارد با این تفاوت که آتش من سر کسی را که اعتقاد (به آتش)  ندارد، نمی بُرد. ومن هم آتش پرست نیستم

۳ نظر:

توسکا گفت...

سلام کاپیتان جان
اومدم به بهانه خونه نو سلامی بگم و تبریکی عرض کنم
نوشته هاتونو میخونم و لذت میبرم
پیروز باشید

بابک گفت...

خوش امدی توسکاجان

Unknown گفت...

قشنگ نوشتی